بعدازمدتها دوباره سلام
از بعد از ماه رمضان وقت نکردم بیام توی وبلاگتون و مطلب بذارم . بدجور درگیر کارهای شرکت بودم . هروقت که می آمدم سر کامپیوتر ترجیح میدادم کارهای عقب افتاده شرکت روانجام بدم . اما حالا که اومدم می خوام چندتا از عکسهای بچگی محمدحسین رو بذارم . محمدحسین و ریحانه: فداش بشه مامانی : محمد بی دندون ... راستی بی دندون جونم اگه گفتی موهات چرا اینقدر بلنده ؟ بگم ؟ آبروت رو ببرم ؟ یواش میگم کسی نشنوه : اون موقع ها جنابعالی ، از آقای سلمونی یا شاید هم از قیچی ایشون یه کمی می ترسیدی از وقتی می رفتی تا وقتی که با چشمهای سرخ برگردی پیشم تمام مغازه اون بنده خدا رو روی سر...
نویسنده :
مامان ناز
17:35